شــــــهدای روستای مکی(کوهسرخ کاشمر)

وصیت نامه شهید دهقان

 

با سپاس و درود
فراوان خداوند بزرگ در این وصیت نامه ی

 موقت و فوری با اعتقاد کامل بر اینکه توحید
و نبوت و معاد و عدل و امامت همگی حق مرگ حق و محشور در رستاخیز حق و بهشت و جهنم
حق است.    ولایت الله و رسول اله ولی اله
و ولایت فقیه را با شناخت کامل پذیرفتهو معتقدبر اینکه امام دوازدهم مهدی استو
روزی برای استقرارحکومت اله بر زمین ظهور خواهد و در غیابش علمای دین و مجتهدین
برجسته و در زمان حال امام خمینی قائد اعظم رهبریت جامعه را عهده دار هستند.معتقد
بر اینکه رحانیت مبارز و در راس امام خمینی در صراط المستقیم و هرکس در هر شکل و
قیافه غیر از عقیده و خط این گروه.....را دارا باشند انحراف و منحرفین به راست و
چپ هستند.و معتقد بر اینکه جنگ ایران و عراق جنگ اسلام محمد(ص)با کفر جهانی ابوجهل
ها و ابوسفیان ها ودر زمان کارتر و ریگان و.....و صدام و همه ی غیر مسلمان هاست.و
اینکه هر کس در خط امام و اسلام در این جنگ کشته شود شهید ویا زخمی شود،شهید زنده
و معلول جنگ اسلام است.و اینکه قدرت پروردگار در طول جبهه ها حاکم است ونیز
معتقدبا اینکه جنگ یک آزمایش برای ورود به خود آگاهی است و آنهایی که سهمی ندارند
چه در صف و چه در پشت صف مردودین جامعه هستند که کار نامه ی آنها خط قرمز کشیده
شده ،وصایای اینجانب موقتابه این طریق است.1- وکیل وطنی اینجانب مادر و پدر
اینجانب میباشند.2-برای ادا و بدهکاری اینجانب یا منزلم در ده را بفروشند البته با
در نظر گرفتن حق همسرم که ادا شود و یا اگر شد مقدار جزئی که در پادر دارم بفروشند
و یا از حقوق اینجانب برداشت کنند و پرداخت کنند.3-از ابراهیم رحمانی مبلغ 10000
هزار تومان بدهکارم.از مرتضی نیکدل .......از برادرم فکر میکنم بدهکارم از او
بپرسید .4-چون نمیدانم چقدر نماز نخوانده و روزه نگرفته ام وصی من میتواند هر
مقدار که خواست به این امر مهم منظور دارد.5-سهم امام و خمس و زکات هم پرداخت آن
به عهده ی وصی اینجانب از سرمایه ی خودم است.6-برنامه ی عزا برای من فقط صورت شرعی
داشته باشد و از دادن خرج و روضه خوانی  خود
داری کنندو اگر خواستند وصی  اینجانب در
راه خدا خرج کنند.7-اگر همسرم خواست میتواند سمیه دخترم را بزرگ کند و اگر نخواست
به وصی تحویل دهدو تا موقعی که نگه داری کرد از بچه هایم حق استفاده از سرمایه ام
را دارد و تا موقعی کهوصی اینجانب خواست تمام طلبکاری همسرم بدون کم و کاست به او
پرداخت شود و حتما راضی شود.از سن6سالگی مجید را به حوزه ی علمیه  بدهید بعد از آن به قم بفرستید جهت درس
خواندن  و باقی مانده ی ثروتم شرعا ما بین
فرزندانم تقسیم شود.






(علی اکبر دهقان-
فرزند محمد- ساکن کاشمر- کوهسرخ- مکی ) 




      

وصیت نامه شهید دهقان

 

با سپاس و درود
فراوان خداوند بزرگ در این وصیت نامه ی

 موقت و فوری با اعتقاد کامل بر اینکه توحید
و نبوت و معاد و عدل و امامت همگی حق مرگ حق و محشور در رستاخیز حق و بهشت و جهنم
حق است.    ولایت الله و رسول اله ولی اله
و ولایت فقیه را با شناخت کامل پذیرفتهو معتقدبر اینکه امام دوازدهم مهدی استو
روزی برای استقرارحکومت اله بر زمین ظهور خواهد و در غیابش علمای دین و مجتهدین
برجسته و در زمان حال امام خمینی قائد اعظم رهبریت جامعه را عهده دار هستند.معتقد
بر اینکه رحانیت مبارز و در راس امام خمینی در صراط المستقیم و هرکس در هر شکل و
قیافه غیر از عقیده و خط این گروه.....را دارا باشند انحراف و منحرفین به راست و
چپ هستند.و معتقد بر اینکه جنگ ایران و عراق جنگ اسلام محمد(ص)با کفر جهانی ابوجهل
ها و ابوسفیان ها ودر زمان کارتر و ریگان و.....و صدام و همه ی غیر مسلمان هاست.و
اینکه هر کس در خط امام و اسلام در این جنگ کشته شود شهید ویا زخمی شود،شهید زنده
و معلول جنگ اسلام است.و اینکه قدرت پروردگار در طول جبهه ها حاکم است ونیز
معتقدبا اینکه جنگ یک آزمایش برای ورود به خود آگاهی است و آنهایی که سهمی ندارند
چه در صف و چه در پشت صف مردودین جامعه هستند که کار نامه ی آنها خط قرمز کشیده
شده ،وصایای اینجانب موقتابه این طریق است.1- وکیل وطنی اینجانب مادر و پدر
اینجانب میباشند.2-برای ادا و بدهکاری اینجانب یا منزلم در ده را بفروشند البته با
در نظر گرفتن حق همسرم که ادا شود و یا اگر شد مقدار جزئی که در پادر دارم بفروشند
و یا از حقوق اینجانب برداشت کنند و پرداخت کنند.3-از ابراهیم رحمانی مبلغ 10000
هزار تومان بدهکارم.از مرتضی نیکدل .......از برادرم فکر میکنم بدهکارم از او
بپرسید .4-چون نمیدانم چقدر نماز نخوانده و روزه نگرفته ام وصی من میتواند هر
مقدار که خواست به این امر مهم منظور دارد.5-سهم امام و خمس و زکات هم پرداخت آن
به عهده ی وصی اینجانب از سرمایه ی خودم است.6-برنامه ی عزا برای من فقط صورت شرعی
داشته باشد و از دادن خرج و روضه خوانی  خود
داری کنندو اگر خواستند وصی  اینجانب در
راه خدا خرج کنند.7-اگر همسرم خواست میتواند سمیه دخترم را بزرگ کند و اگر نخواست
به وصی تحویل دهدو تا موقعی که نگه داری کرد از بچه هایم حق استفاده از سرمایه ام
را دارد و تا موقعی کهوصی اینجانب خواست تمام طلبکاری همسرم بدون کم و کاست به او
پرداخت شود و حتما راضی شود.از سن6سالگی مجید را به حوزه ی علمیه  بدهید بعد از آن به قم بفرستید جهت درس
خواندن  و باقی مانده ی ثروتم شرعا ما بین
فرزندانم تقسیم شود.






(علی اکبر دهقان-
فرزند محمد- ساکن کاشمر- کوهسرخ- مکی ) 




      


سمت راست جناب مهدی اسماعیلی سمت چپ شهید حسین سالاری مکی





      


سمت راست جناب مهدی اسماعیلی سمت چپ شهید حسین سالاری مکی





      

                  دلنوشته
فرزند شهید علی زاده اکبر به پدرشهیدش

 

بابای خوبم سلام:

از حالت نمی پرسم چون می دونم حالت خیلی خوبه ،آخه مامان همیشه می گه بابات

الان تو بهشته من که بهشت رو ندیدم ولی وقتی شب ها میای به خوابم چهره

 ات پر از
لبخنده پس حتما حالت خیلی خوبه .

بابا جون :

من و مامان و آبجی خیلی دلمون برات تنگ شده ، وقتی غروب ها از خونه بیرون

 میایم
و تو خیابون قدم میزنیم به جای این که دلم وا بشه بیشتر دلم میگیره، آخه

 وقتی می
بینم بچه های دیگه دست باباهاشون رو گرفتن و با شادی و بدون

 هیچ غصه ای تو خیابون
میگردن خیلی دلم هوای تو رو میکنه ،فقط وقتی شب

 های جمعه میام کنار مزارت و شاخه
گلی رو عکس قشنگت میزارم کمی دلم وا میشه.

بابای قشنگم:

مامان همیشه به من میگه : پسرم حالا که بابات نیست تو باید قوی باشی چون حالا

 دیگه تو مرد خونه ای ولی من که نمی دونم مرد خونه باید چی کار کنه بابا جون امشب

 بازم به خوابم بیا و بهم بگو که باید چی کار کنم .بهم بگو که وقتی آبجی دلش تنگ

 می
شه و همش گریه می کنه چی بهش بگم که آروم بشه بیا به خوابم و دوباره دست

 مهربونت
رو روسرم بکش آخه وقتی بغلم می کردی و من رو می بوسیدی خیلی

 احساس قدرت می کردم
اما حالا چی؟

هر وقت آبجی گریه می کنه و همش سراغ تو رو از مامان می گیره من حواسم هست

 که
مامان یواشکی اشکاش رو با گوشه ی چادرش پاک می کنه و آبجی رو تو

 بغلش آروم می کنه .

بابای عزیزم :

می دونم که دیگه هیچ وقت تو بیداری نه صدات رو می شنوم و نه صورت قشنگت رو می

 بینم پس لااقل شبها بشتر بیا به خوابم 000

راستی بابا جون من تو مدرسه به همه ی دوستام گفتم که بابام چقدر شجاع بوده

 حالا همه می دونن که بابای من برای دفاع از حریم خانواده ی امام

 حسین(ع)و اهل بیت
شهید شده،همه می دونن که من پسر شهیدم. بابا

 من بهت خیلی افتخار میکنم. بابا جون
دعا کن من هم مثل تو بشم . دعا کن

 من هم بتونم با درس خواندن یک آدم موفق بشم و
بتونم جلوی

 دشمنامون بایستم . قول میدم که هیچ وقت نذارم راه تو فراموش بشه و هیچ
وقت

 رهبرم رو تنها نمیذارم

بابای خوبم:

مامان و آبجی و بابا بزرگ و مامان بزرگ خیلی بهت سلام میرسونن هر جا که هستی

 خیلی دوستت دارم.




























 




      

                  دلنوشته
فرزند شهید علی زاده اکبر به پدرشهیدش

 

بابای خوبم سلام:

از حالت نمی پرسم چون می دونم حالت خیلی خوبه ،آخه مامان همیشه می گه بابات

الان تو بهشته من که بهشت رو ندیدم ولی وقتی شب ها میای به خوابم چهره

 ات پر از
لبخنده پس حتما حالت خیلی خوبه .

بابا جون :

من و مامان و آبجی خیلی دلمون برات تنگ شده ، وقتی غروب ها از خونه بیرون

 میایم
و تو خیابون قدم میزنیم به جای این که دلم وا بشه بیشتر دلم میگیره، آخه

 وقتی می
بینم بچه های دیگه دست باباهاشون رو گرفتن و با شادی و بدون

 هیچ غصه ای تو خیابون
میگردن خیلی دلم هوای تو رو میکنه ،فقط وقتی شب

 های جمعه میام کنار مزارت و شاخه
گلی رو عکس قشنگت میزارم کمی دلم وا میشه.

بابای قشنگم:

مامان همیشه به من میگه : پسرم حالا که بابات نیست تو باید قوی باشی چون حالا

 دیگه تو مرد خونه ای ولی من که نمی دونم مرد خونه باید چی کار کنه بابا جون امشب

 بازم به خوابم بیا و بهم بگو که باید چی کار کنم .بهم بگو که وقتی آبجی دلش تنگ

 می
شه و همش گریه می کنه چی بهش بگم که آروم بشه بیا به خوابم و دوباره دست

 مهربونت
رو روسرم بکش آخه وقتی بغلم می کردی و من رو می بوسیدی خیلی

 احساس قدرت می کردم
اما حالا چی؟

هر وقت آبجی گریه می کنه و همش سراغ تو رو از مامان می گیره من حواسم هست

 که
مامان یواشکی اشکاش رو با گوشه ی چادرش پاک می کنه و آبجی رو تو

 بغلش آروم می کنه .

بابای عزیزم :

می دونم که دیگه هیچ وقت تو بیداری نه صدات رو می شنوم و نه صورت قشنگت رو می

 بینم پس لااقل شبها بشتر بیا به خوابم 000

راستی بابا جون من تو مدرسه به همه ی دوستام گفتم که بابام چقدر شجاع بوده

 حالا همه می دونن که بابای من برای دفاع از حریم خانواده ی امام

 حسین(ع)و اهل بیت
شهید شده،همه می دونن که من پسر شهیدم. بابا

 من بهت خیلی افتخار میکنم. بابا جون
دعا کن من هم مثل تو بشم . دعا کن

 من هم بتونم با درس خواندن یک آدم موفق بشم و
بتونم جلوی

 دشمنامون بایستم . قول میدم که هیچ وقت نذارم راه تو فراموش بشه و هیچ
وقت

 رهبرم رو تنها نمیذارم

بابای خوبم:

مامان و آبجی و بابا بزرگ و مامان بزرگ خیلی بهت سلام میرسونن هر جا که هستی

 خیلی دوستت دارم.




























 




      

زندگینامه                                                                                                                                         

دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دین بوده اند.... پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حکیم اسرار (حاج ملاهادی سبزواری) محسوب می شد. پدرش استاد محمد تقی شریعتی (موسس کانون حقایق اسلامی که هدف آن «تجدید حیات اسلام و مسلمین» بود) و مادرش زهرا امینی زنی روستایی متواضع و حساس بود. علی حساسیتهای لطیف انسانی و اقتدار روحی و صلاحیت عقیده اش را از مادرش به ودیعه گرفته بود. علی به سال 1319 در سن هفت سالگی در دبستان ابن یمین، ثبت نام می کند، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور ـ تبعید رضا شاه و اشغال کشور توسط متفقین ـ  خانواده اش را به ده می فرستد و پس از برقراری آرامش نسبی در مشهد علی و خانواده اش به مشهد باز می گردند. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد. در سال 31، اولین بازداشت علی که در واقع نخستین رویارویی مستقیم وی با حکومت و طرفداری همه جانبه او از حکومت ملی بود، واقع  شد. در همین زمان یعنی 1331 وی که در سال آخر دانشسرا بود به پیشنهاد پدرش شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) می کند. در اواسط سال 1331 تحصیلات علی در دانشسرا تمام شد و پس از مدتی شروع به تدریس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد. و همزمان به فعالیتهای سیاسیش ادامه داد. کتاب «مکتب واسطه» نیز در همین دوره نوشته شده است. در سال 1334 پس از تاسیس دانشکده علوم و ادبیات انسانی مشهد وارد آن دانشکده شد. در دانشکده مسئول انجمن ادبی دانشجویان بود در همین سالهاست که آثاری از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسید و او را سخت تحت تاثیر قرار داد. در این زمان فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی شریعتی در نهضت (جمعیتی که پس از کودتای 28 مرداد توسط جمعی از ملیون خراسان ایجاد شده که علی شریعتی یکی از اعضا آن جمعیت بود). آشنایی او با خانم پوران شریعت رضوی در دانشکده ادبیات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 می گردد. و پس از چند ماه زندگی مشترک به علت موافقت با بورسیه تحصیلی او در اوایل خرداد ماه 1338 برای ادامه تحصیل راهی فرانسه می شود. در طول دوران نحصیل در اروپا علاوه بر نهضت آزادیبخش الجزایر با دیگر نهضتهای ملی افریقا و آسیا، آشنایی پیدا کرد و به دنبال افشای شهادت پاتریس لومومبا در 1961 تظاهرات وسیعی از سوی سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیک در پاریس سازمان یافته بود که منجر به حمله پلیس و دستگیری عده زیادی از جمله دکتر علی شریعتی شد. دولت فرانسه که با بررسی وضع سیاسی او، تصمیم به اخراج وی گرفت اما با حمایت قاضی سوسیالیست دادگاه، مجبور می شود اجرای حکم را معوق گذارد. وی در سال 1963 با درجه دکتری یونیورسیته فارغ التحصیل شد و پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش به ایران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواک دستگیر شد.

 

پس از بازگشت از اروپا

پس از پنج سال تحصیل و آموختن و فعالیت سیاسی، در اروپا، بازگشت به فضای راکد و بسته جامعه ایران و آن هم تدریس در دبیرستان بسیار رنج آور بود، سال بعد (وی) پس از قبولی در امتحان به عنوان کارشناس کتب درسی به تهران منتقل می شود و با آقایان برقعی و باهنر و دکتر بهشتی که از مسئولین بررسی کتب دینی بودند، همکاری می کند. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور لوئی ماسینیون حاصل تلاش او در این دوره است. از سال 1345 او به استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام می شود. موضوعات اساسی تدرس او را می توان به چند بخش تقسیم کرد: تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی. از همان آغاز روش تدریس، برخوردش با مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگر استادان متمایز می کرد. چاپ کتاب اسلام شناسی و موفقیت درسهای دکتر علی شریعتی در دانشکده مشهد و ایراد سخنرانیهای او در حسینیه ارشاد در تهران موجب شد که دانشکده های دیگر ایران از او تقاضای سخنرانی کنند این سخنرانیها از نیمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه این فعالیتها مسئولین دانشگاه را بر آن داشت که  ارتباط او با دانشجویان را قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی ـ فرهنگی بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پی این کشمکشها و دستور شفاهی ساواک به دانشگاه مشهد کلاسهای درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطیل شد. از اواخر آبان ماه 51 بخاطر سخنرانی های ضد رژیم، زندگی مخفی وی آغاز شد و پس از چند ماه زندگی مخفی درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک معرفی کرد که تا 18 ماه او را در سلول انفرادی زندانی کردند؛ که نهایتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد می شود و بدین ترتیب مهمترین فصل زندگی اجتماعی و سیاسی وی خاتمه می یابد. در این دوران که مجبور به خانه نشینی بود؛ فرصت یافت تا به فرزندانش توجه بیشتری کند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت یافت تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. دکتر شریعتی نهایتا در روز 26 اردیبهشت سال 1356 از ایران، به مقصد بلژیک هجرت کرد و پس از اقامتی سه روزه در بروکسل عازم انگلستان شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود اقامت گزید و پس از گذشت یک ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشکوک درگذشت و با مشورت استاد محمد تقی شریعتی و کمک دوستان و یاران او از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در جوار حرم مطهر حضرت زینب (س) در سوریه به خاک سپرده شد.





برچسب ها : شهدا  , 
      

                                                                               

                                                

اولین معنایی که از عید به ذهن میرسد، تغییراتی است که انسان از ظاهر خود و یا در طبیعت میبیند . این آرایش ظاهری همچون پوشیدن لباس نو و آمدن بهار طبیعت به یک معنا عید نامیده شده است .

در روایتی از امیر المومنین علی علیه السلام آمده است که : هر روزی که انسان در آن به زشتی آلوده نگردد آن روز عید است چرا که زشتی مهمترین بستر ظهور نزاع میان آدمیان است وباعث برهم خوردن آرامش درونی و بیرونی انسانها میگردد و این همان چیزی است که با عید یعنی آرامش و شادمانی منافات دارد .

 از سوی دیگر حرکت انسانها به سوی علم و معرفت همواره با شادمانی و نشاط توأم است خاصه آنکه وقتی  انسان معنای جدیدی کشف میکند ، ابتهاج زائد الوصفی تمام وجود آدمی را در بر میگیرد ، آن لحظه تازه عید نامیده میشود .

 معنای دیگری که از عید,عارفان به ما آموخته اند ، جان باختن و قربانی کردن جان خویش در پای معشوق است . و نماد ظاهری آن ایام حج و عید قربان است که حیوانی را انسان به عنوان تحفه و هدیه به طرف جایگاه معینی میبرد تا برای کامل شدن عبادت قربانی کند . مولوی در این معنا گفته است :  

    خویش فربه مینماییم از پی قربان عید           کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میکشد

  کشته شدن در پای محبوب و قربانی کردن خود مهمترین تعریفی است که مولوی ازعید به ما میدهد              

در تمامی این تعریفها عید برای انسان مطرح شده است ،یعنی ما در شرایط ویژه ای احساس مبارکی و نو شوندگی داریم . اما به نظر میرسد این تازگی قبل از آنکه در رابطه با ما معنی شود در باره تولید کننده این شرایط یعنی خداوند باید معنا شود . چون خداوند « بدیع السموات و الارض است » و خود را با عنوان «فتبارک الله احسن الخالقین» به ما معرفی نموده است . واز سوی دیگر این مبارکی در تمامی ملک و ملکوت عالم جاری است ، لذا از این خدای بزرگ و مبارک میتوان هرلحظه طعم مبارکی را چشید به همین دلیل اگر عیدی است اولاً از آن خداست نه از آن آدمیان ، و این معنا با سایر تعاریف آمده در باب عید یک فرق گوهری دارد که آن محوریت خداست .




      

سوابق درگیری ایران و عراق
 

 

 

حیات راستین یک ملت، همواره در گرو شناخت، معرفت و آن گاه توجه نسبت به آرمان ها و ارزش های خویش است و کوشش و تلاش جدی در حفظ پیشینه ها و دستاوردهای ارزشمند و گرانقدرِ آرمانی و ملی هر قوم و امتی، خود از جایگاه رفیع و والایی برخوردار می باشد.

دوران هشت سال دفاع مشروع امّت سلحشور ایران، در حفظ و اعتلای نظام مقدّس اسلامی و حراست از مرزهای عزّت و شرف این مرز و بوم – به مثابه یکی از حساس ترین و بارزترین برهه های حیات راستین این ملت – همچون نگینی، تا همیشه ی زمان، بر تارک تاریخ حماسه و ایثار و پایداری آزادگان جهان می درخشد و اهتمام و تلاش در عرصه های گوناگون حفظ و پاسداری از آن ارزش ها و والایی ها، نیز به همان میزان، مقدّس و در خور ارج نهادن است.

حدیث هشت سال دفاع مقدس، مقامت و مظلومیت ملتی که قلّه های سربلند ایثار و حماسه و شرف را در راه دفاع از کیان مکتب، انقلاب و میهن اسلامی خویش در نور دیده است حکایت نامکرر و ماندگار دلاوری شهیدان و شاهدانی است که با خون و جانشان سطرسطر تاریخ این مرز و بوم اسلامی را نگاشته اند. مطرح ساختن این همه شجاعت، رشادت و مقاومت دلیرانه در چند صفحه کاری بس سخت و دشوار است و نمی توان حتی گوشه ای از آن را بیان کرد که چگونه ملت قهرمان ایران، مردانه ایستادگی کردند و پیروز شدند.

در 31 شهریور 1359، رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران، جنگ تمام عیار را علیه این کشور آغاز کرد. رییس جمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربین های تلویزیون عراق با پاره کردن قرارداد 1975، آن قرارداد را یک طرفه زیر پا گذاشت و آغاز تجاوز رژیم بعثی را اعلام کرد تا بتواند مطامع و خواسته های جاه طلبانه ی خود را از طریق جنگی ظالمانه و ناخواسته بر مردم ایران تحمیل کند.

جنگی نابرابر در شرایطی به ایران اسلامی تحمیل شد که از جانب استکبار جهانی، به ویژه امریکا تحت فشار شدیدی قرار داشت و در داخل کشور نیز جناح های وابسته به غرب و شرق با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی و ایجاد درگیری های نظامی درصدد تضعیف دولت و تفرقه افکنی بودند و نیروهای نظامی کشور نیز به خاطر تبعات قهری انقلاب، هنوز مراحل بازسازی و ساماندهی را به طور کامل پشت سر ننهاده و هیچ گونه آمادگی برای مقابله با یک تهاجم گسترده و سراسری به طول 1200 کیلومتر را با دشمن نداشتند.

 

امریکا برای به سازش کشاندن جمهوری اسلامی و در نهایت تسلیم آن، فرصت حاصله از رخداد جنگ تحمیلی را غنیمت شمرد و حمایت های پنهان و آشکار لازم را در کلیه ی زمینه های سیاسی، نظامی و اقتصادی از رژیم بعثی عراق به مورد اجرا گذاشت.

از سوی دیگر، اتحاد جماهیر شوروی سابق، با ترکیب حکومتی وقت، که متحد عراق محسوب می شد، به خاطر ماهیت مستقل و غیر وابسته ی انقلاب اسلامی که شعار نه شرقی و نه غربی را در سرلوحه ی سیاست خارجی خود قرا داده و در رابطه اشغال افغانستان موضع گیری مستقلانه ای اتخاذ کرده و تجاوز این ابرقدرت را محکوم کرده بود، خصومتش را با ارائه کمک های مختلف نظامی و اقتصادی به رژیم عراق مضاف گردانید.

ارتش عراق که براساس محاسبات عجولانه خود از وضعیت و شرایط داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، فتح یک هفته ای تهران را تعقیب می کرد، در روزهای نخست تجاوز، بدون آن که با مانعی جدی در مرزها برخورد کند، تا دروازه های اهواز و خرمشهر پیش تاخت و با مشاهده ی این وضعیت، به تجاوز خود ادامه داد. تحت چنین اوضاع و احوال، امام قدس سره به خروش آمد و ندای ملکوتیش دل های شیفتگان انقلاب و جمهوری اسلامی را مطمئن و آرام نمود و ملت شجاع ایران را جهت دفاع از کیان نظام مقدّس جمهوری اسلامی و کشور ایران آماده کرده. بدین سان دشمن که در روزهای اوّل تجاوز، مقاومتی جدی و چشمگیر در برابر خود مشاهده نکرده بود، به هنگام هجوم به خرمشهر با مقاومت قهرمانانه مردم این شهر و رزمندگان اسلام رو به رو شد و این واقعیت را پذیرفت که آنچه را محاسبه و پیش بینی نموده بود، فرضیه ای بیش نبوده و این خیال پردازی ها و واقعیات فاصله ی بسیار وجود دارد.

خلق حماسه ها آغاز شد و علی رغم کارشکنی ها رییس جمهور وقت، در جایگاه فرماندهی کل قوا، مقاومت سرسختانه ی دلاوران اسلام و فرزندان قرآن اوج گرفت. سراسر جبهه ها، آوردگاه تن و تانک بود، عشقی بی پایان و فنا ناپذیر به خدا و امدادهای الهی و اعتقاد و ایمان به مبدأ و معاد، عاملی بود تا دلاور مردان جمهوری اسلامی مرگ را با آغوش باز پذیرا شوند و شهادت را کمال مطلوب بدانند.

دفاع مقدس و همه جانبه مردم مسلمان و انقلابی ایران اعم از واحدهای جنگ های چریکی و پارتیزانی که توسط «سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی» سازماندهی شده بود و عناصر «واحد جنگ های نامنظم» تحت فرماندهی شهید دکتر چمران (وزیر دفاع و نماینده امام خمینی قدس سره در شورای عالی دفاع)، واحدهای کلاه سبز های نیروی زمینی ارتش و تکاوران نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، گروهی چریکی تحت سرپرستی و نظارت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و نیز برخی از گروه های عشایری مسلح (که بیشتر در نواحی مرزی شمال غرب و غرب کشور مستقر بودند) با حملات متعدد و زنجیره ای علیه واحدها، سنگرها و خودروها و نفرات جلودار و نیز گشتی های قوای متجاوز عراق آغاز گردید.

هم زمان با مقاومت این نیروها، واحدهای توپخانه، هواپیماها و هلیکوپترهای بمب افکن و موشک انداز ارتش جمهوری اسلامی ایران، خطوط و نیروهای پیشتاز ارتش متجاوز عراق و نیز خطوط و واحدهای عقبه و پشتیبانی ارتش عراق، پل ها، انبارهای مهمات، ستون های تانک و زره پوش، خودروهای حامل نفرات و مهمات و تجهیزات و نیز تأسیسات و پایگاه های اقتصادی و نظامی و رژیم عراق را در عمق آن کشور و نیز نواحی اشغال شده در خاک ایران را آماج حملات کوبنده خود قرار دادند که حمله حدود 140 فروند از هواپیماهای جنگنده ی ارتش اسلام در یکی از نخستین روزهای دفاع مقدس از جمله جالب ترین آنهاست.

مجموعه ی این عملیات ها و امدادهای الهی شگفت انگیز و رعبی که خدای متعال در دل دشمن انداخت، مانع شد تا نیروهای عراقی در مناطقی که قابل پیشروی به نظر می رسید، مکث و تأمل کنند و این امر باعث شد مناطقی مثل دزفول و اندیمشک و تأسیسات نظامی و اقتصادی آنها سالم بماند و اهواز از خطر محاصره دشمن در امان بماند.

 

سابقه اختلافات مرزی ایران با همسایگان غرب کشور

اختلافات مرزی ایران و عراق به دوران حکومت سلسله صفوی در ایران و دولت عثمانی که عراق بخشی از خاک آن بوده است، باز می گردد و همیشه شاخص ترین مظهر اختلافات بین ایران و همسایه ی غربی او مسایل مربوط به حدود دو کشور بوده که همیشه سیاست تهران – استانبول و بعداً بغداد را توجیه می کرده و سایر مسایل را هر چند ریشه های عمیق داشته اند تحت الشعاع قرار می داده است.

تا دوران قاجاریه، حدود و ثغور دو کشور تعیین نشده بود – در آن هنگام برای نسختین بار تلاش هایی در این زمینه انجام شد؛ یعنی مسایل مرزی اساس اختلافات و شاخص روابط سیاسی ایرانی و عثمانی گردید. پس از تأسیس کشور عراق نیز، بار دیگر موضوع تعیین دقیق مرزهای دو کشور محور روابط سیاسی بوده و این مسأله همیشه باعث پیچیدگی روابط شده است. از جمله قراردادهایی که در مورد اختلافات ایران و عراق به ثبت رسیده است، می تواند به این قراردادها اشاره کرد:

قرارداد سال 1639 میلادی، ما بین دولت های صفوی و عثمانی در مورد مرزهای آبی و خشکی دو کشور، قرارداد مرزی 1764، میان نادرشاه افشار و سلطان عثمانی، قرارداد «ارض روم» که متعاقب جنگ های دو ساله (23 – 1821) بین حکومت وقت ایران و امپراتوری عثمانی در مورد حدود مرزی دو کشور به امضا رسید، معاهده 21 دسامبر 1911، در تهران و معاهده ی 1913، در قسطنطنیه (ترکیه امروزی) که به موجب آن کمیسیونی متشکل از نمایندگان ایران و عراق، عثمانی، روسیه و انگلیس کار تعیین مرزها را به عهده می گرفت، قرارداد سال 1937، مرزی ایران و عراق که تحت فشار انگلیسی ها به ایران تحمیل شد و برخلاف اصول و قواعد جاری بین المللی – که مبتنی بر حاکمیت مشترک کشورهای هم جوار بر رودخانه مرزی است و مرز آبی بین دو کشور را در خط میانه یا خط القعر رودخانه در نظر می گیرد – براساس حاکمیت عراق بر محدوده ی کوچک مقابل آبادان که در حدود پنج کیلومتر می باشد، تنظیم شده است. با وجود این عراق هم تعهداتی در حدود تأمین آزادی کشتیرانی در شط العرب و رعایت حقوق ایران در این رودخانه مرزی و صرف عواید حاصله از محل عوارض مأخوذه از کشتی ها برای نگهداری و لایروبی و بهبود کشتیرانی در این راه آبی به عهده گرفته بود که عملاً آنها را مراعات نمی کرد.

دولت عراق به تعهدات خود در مورد تعین خطوط مرزهای زمینی دو کشور و نصب علایم مرزی هم عمل نکرده بود تا اینکه در سال 1957، ایران و عراق درباره ی اجرای مفاد این قرارداد و تعیین یک داور سوئدی برای تعیین خط مرزی و نصب علایم موافقت کردند، ولی پیش از آن که این توافق به مرحله ی عمل برسد، رژیم سلطنتی عراق با یک کودتای نظامی در ژوئیه سال 1958، سرنگون شد و ژنرال عبدالکریم قاسم رهبر نظامی جدید این کشور شد.

 

عبدالکریم قاسم در تاریخ 11 آذر 1338 (12 دسامبر 1959) گفت:

«...عهدنامه ی 1937، بر اثر فشار به عراق تحمیل شد و حاکمیت دولت عراق به اندازه 5 کیلومتر در مقابل آبادان فقط برای این منظور بخشیده شد که از طرف شرکت های نفتی مورد استفاده قرار گیرد و آنها از پرداخت مالیات به عراق رهایی یابند. عراق در موقعی که وضع بغرنجی داشت و تحت تأثیر عوامل فشار بود،  5 کیلومتر به ایران بخشید و در این باره ایران مستحق نبود، ولی عراق امیدوار بود که مسایل مرزی حل شود. لیکن مسایل مرزی مسایل تاکنون حل نشده و اگر این مسایل در آینده حل نشود، در مورد بخشش این 5 کیلومتر پایبند نخواهیم بود و آن را به مادر میهن باز خواهیم گرداند ...» (1)

بعد از اظهارات عبدالکریم قاسم، رادیو و مطبوعات عراق، جنگ تبلیغاتی شدیدی علیه ایران آغاز کردند که رادیو مطبوعات ایران هم پاسخ گفتند و وزیر امور خارجه وقت ایران در آذر 1338، سخنان مشروحی در مجلس شورای ملی ایراد کرد.

حکومت عبدالکریم قاسم طی یک کودتای نظامی در 19 بهمن 1341، توسط یک نیروی ائتلافی طرفدار جمال عبدالناصر و حزب بعث سرنگون شد و عبدالسلام عارف، که طرفدار پان عربیسم بود، رییس جمهور شد. به دلیل نزدیکی عارف با ناصر و با توجه به تیرگی روزافزون روابط بین دولت ایران و حکومت ناصر، رژیم ایران نتوانست با دولت عبدالسلام عارف در مورد اختلاف های دو کشور به توافق رسد.

به دنبال قتل عبدالسلام عارف در سال 1345، برادرش عبدالرحمان عارف جانشین او شد. عبدالرحمن بزاز نخست وزیر عبدالرحمن عارف به منظور جلوگیری از تیره شدن روابط با ایران و عراق، اعلام کرد که قصد دارد مذاکراتی با مسؤولان ایرانی انجام دهد و سرانجام نیز دو کشور در مورد موضوعات زیر به توافق رسیدند:

1- عقب نشینی نیروهای ایرانی از نواحی مرزی

2- پایان دادن متقابل به اتهامات و جنگ تبلیغاتی

3- تشکیل کمیته های مشترک به منظور مذاکره درباره ی مسایل مورد اختلاف

سازمان افسران جوان (جنبش انقلابی عرب) به رهبری ژنرال حسن البکر و صالح عماش و حردان تکریتی در صبحگاه17 ژوئیه 1968، کاخ نخست وزیری و رییس جمهوری را محاصره کردند. عبدالرحمان عارف تسلیم شد. و به دنبال آن رژیم بعثی جدید عراق به ریاست احمد حسن البکر سیاست خشن و آشتی ناپذیری را نسبت به ایران در پیش گرفت.

روز پانزدهم آوریل سال 1969، دولت عراق شط العرب را جزیی از قلمرو خود اعلام کرد و به دولت ایران اخطار نمود، به کشتی هایی که پرچم ایران را در شط العرب برافراشته است دستور دهد که پرچم خود را پایین بیاورند. عراق همچنین تهدید کرد: « اگر در این کشتی ها افرادی از نیروی دریایی ایران باشند باید آن کشتی ها را ترک کنند و در غیر این صورت عراق با قوه ی قهریه افراد نیروی دریایی ایران را از کشتی ها خارج خواهد کرد و در آینده نیز اجازه نخواهد داد کشتی هایی که به بنادر ایران حرکت می کنند وارد شط العرب شوند...»

واکنش دولت ایران نسبت به سخنان معاون وزارت امور خارجه عراق – (نعمة النعمه) که آن را یک اتمام حجت به شمار می آورد – سریع و قاطع بود. امیر خسرو افشار قائم مقام وقت وزیر امور خارجه ایران در 30 اردیبهشت 1348 (آوریل 1969) طی نطقی در مجلس سنا لغو معاهده ی 1937، را به طور رسمی اعلام کرد. دولت عراق که با عزم راسخ ایران در دفاع از حقوق خود مواجه شده بود، از هر گونه اقدام نظامی علیه ایران خودداری کرد.

در 9 آذر 1350 (30 نوامبر 1971) نیروهای نظامی ایران وارد جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک شدند و به این ترتیب حاکمیت ایران بر جزایر مذکور اعاده شد. این اقدام 24 ساعت قبل از انقضای مدت معاهده قیمومیت بریتانیا و خروج نیروهای آن کشور از خلیج فارس صورت گرفت و دلیل این امر به ظاهر آن بود که دولت ایران در این مسأله خود را با بریتانیا طرف می دانست نه با شیخ نشین ها. این مسأله بهانه ی تازه ای برای تشدید جنگ تبلیغاتی علیه ایران شد. دولت عراق در واکنش به این حرکت ایران؛ با اعزام عده ای از مقام های عالی رتبه حزبی و دولتی به کشورهای جنوب خلیج فارس، تلاش گسترده ای به عمل آورد.

 

 




      

                                                       السلام علیک یا جواد الائمه  (ع)

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 1095 هجرى در مدینه ولادت یافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و تقى است .
القاب دیگرى مانند: رضى و متقى نیز داشته ولى تقى از همه معروفتر مى باشد.
مادر گرامى اش سبیکه یا خیزران است که این هر دو نام در تاریخ زندگى آن حضرت ثبت است .
امام محمّد تقى (ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود.
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه‍ مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال یافت .
ماءمون خلیفه عباسى که همچون سایر خلفاى بنى عباس از پیشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بین مردم هراس ‍ داشت ، سعى کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد.
(از اینجا بود که ماءمون نخستین کارى که کرد، دختر خویش امّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد، تا مراقبى دائمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى که امام جواد (ع ) از ناحیه این ماءمور خانگى برده است ، در تاریخ معروف است ).(98)
از روشهایى که ماءمون در مورد حضرت رضا (ع ) بکار مى بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. (99) ماءمون و بعد معتصم عباسى مى خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشى را بکار بستند. بخصوص که در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود. ماءمون نمى دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتى است الهى ، بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد.
بارى ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اى که فرقه هاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران ، زندگى مى کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهاى زیادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با کمى سن وارد بحثهاى علمى گردید و با سرمایه خدایى امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانى مایه ور بود، احکام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیارى پاسخ گفت . براى نمونه ، یکى از مناظره هاى ( احتیاجات ) حضرت امام محمّد تقى (ع ) را در زیر نقل مى کنیم :
(عیاشى در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابى دؤ اد بود، نقل مى کند که ذرقان گفت : روزى دوستش (ابن ابى دؤ اد) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید. گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتى ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جریانى پیش آمد که مایه شرمسارى و خوارى ما گردید. گفتم چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدى کرده بود. خلیفه طریقه اجراى حد و قصاص را پرسید. عده اى از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند، و محمّد بن على الرضا را هم خواست .
خلیفه از ما پرسید:
حد اسلامى چگونه باید جارى شود؟
من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد.
خلیفه گفت : به چه دلیل ؟
گفتم : بدلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : (( فامسحوا بوجوهکم و ایدیک . )) بسیارى از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند.
یک دسته از علماء گفتند: باید دست را از مرفق برید.
خلیفه پرسید: به چه دلیل ؟
گفتند: به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است :... (( و ایدیکم الى المرافق . )) و این آیه نشان مى دهد که دست دزد را باید از مرفق برید.
دسته دیگر گفتند: دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجراء مى شود.
و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روى به حضرت ابوجعفر محمّد بن على کرد و گفت :
یا اباجعفر، شما در این مسئله چه مى گویید؟
آن حضرت فرمود: علماى شما در این باره سخن گفتند. مرا از بیان مطلب معذور بدار.
خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید.
حضرت جواد فرمود: اکنون که مرا سوگند مى دهى پاسخ آن را مى گویم . این مطالبى که علماى اهل سنت درباره حد دزدى بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامى آنست که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد.
خلیفه پرسید: چرا؟
امام (ع ) فرمود: زیرا رسول اللّه (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانى ، دو کف دست ، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمى ماند، و در قرآن کریم آمده است : (( (و ان المساجد للّه ...) )) سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسى نباید آنها را ببرد.
معتصم از این حکم الهى و منطقى بسیار مسرور شد، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را براى حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند.
ذرقان مى گوید: ابن ابى دؤ اد سخت پریشان شده بود، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است . سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت :
یا امیرالمؤ منین ، آمده ام تو را نصیحتى کنم و این نصیحت را به شکرانه محبتى که نسبت به ما دارى مى گویم . معتصم گفت : بگو.
ابن ابى دؤ اد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشکیل مى دهى تا یک مسئله یا مسائلى را در آن جا مطرح کنى ، همه بزرگان کشورى و لشکرى حاضر هستند، حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایى که در حضور تو مى شود هستند، و چون مى بینند که راءى علماى بزرگ تو در برابر راءى محمّد بن على الجواد ارزشى ندارد، کم کم مردم به آن حضرت توجه مى کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل مى گردد، و پایه هاى قدرت و شوکت تو متزلزل مى گردد.
این بدگویى و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانى و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش ‍ سازد.(100)
این روش را - قبل از معتصم - ماءمون نیز در مورد حضرت جوادالائمه (ع ) بکار مى برد، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، ماءمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیى بن اکثم که قاضى بزرگ دربار وى بود، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایى کند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتى وارد کند. امّا نشد، و امام از همه این مناظرات سربلند در آمد.
روزى از آنجا که (یحیى بن اکثم ) به اشاره ماءمون مى خواست پرسشهاى خود را مطرح سازد ماءمون نیز موافقت کرد، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد. ماءمون نسبت به حضرت امام محمّد تقى (ع ) احترام بسیار کرد و آن گاه از یحیى خواست آنچه مى خواهد بپرسد، یحیى که پیرمردى سالمند بود، پس از اجازه ماءمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مى فرمایى مساءله اى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود:
آنچه دلت مى خواهد بپرس .
یحیى بن اکثم پرسید: اگر کسى در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند؟
حضرت جواد (ع ) فرمود: آیا قاتل صید محلّ (101) بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا به خطا؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانى را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز؟ احرام محرم براى عمره بوده یا احرام حج ؟
یحیى دچار حیرت عجیبى شد. نمى دانست چگونه جواب گوید، سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان یکدیگر نگاه مى کردند. ماءمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتى که بر مجلس حکمفرما بود، روى به بنى عباس و اطرافیان کرد و گفت :
- دیدید و ابوجعفر محمّد بن على الرضا را شناختید؟(102)
سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد.
بارى ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد.
امام جواد (ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت که : هر یک خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند:
ابن ابى عمیر بغدادى ، ابوجعفر محمّد بن سنان زاهرى ، احمد بن ابى نصر بزنطى کوفى ، ابو تمام حبیب اوس طائى ، شاعر شیعى مشهور، ابوالحسن على بن مهزیار اهوازى و فضل بن شاذان نیشابورى که در قرن سوم هجرى مى زیسته اند.
اینان نیز (همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود) هر کدام به گونه اى مورد تعقیب و گرفتارى بودند. فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند. عبداللّه بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و... به او گفتند قانع نشد و گفت مى خواهم عقیده سیاسى او را نیز بدانم .
ابوتمام شاعر نیز از این امر بى بهره نبود، امیرانى که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند. اگر کسى شعر او را براى آنان ، بدون اطلاع قبلى ، مى نوشت و آنان از شعر لذت مى بردند و آن را مى پسندیدند، همین که آگاه مى شدند که از ابوتمام است یعنى شاعر شیعیت معتقد به امام جواد (ع ) و مروّج آن مرام - دستور مى دادند که آن نوشته را پاره کنند. ابن ابى عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و ماءمون ، محبت هاى بسیار دید. او را سالها زندانى کردند، تازیانه ها زدند. کتابهاى او را که ماءخذ عمده علم دین بود، گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند و... (103) بدین سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضیلت رفتار مى کرد و چه ظالمانه !
شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولى رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکرى و روایاتى که از آن حضرت نقل شده و مسائلى را که آن امام پاسخ گفته و کلماتى که از آن حضرت بر جاى مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است .
معتصم عباسى از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد. معتصم که عموى امّ الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر ماءمون و امّ الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.
علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنى عباس به علویان منتقل شود. از این جهت ، در صدد تحریک امّ الفضل بر آمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستى ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمّد بن على الجواد، مادر علتى هادى فرزند خود را بر تو رجحان مى نهد.
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا امّ الفضل - چنانکه روش زنان نازاست - تحت تاءثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید. آنگاه این دو فرد جنایتکار سمى کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستادند تا سیاه روى دو جهان ، امّ الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. امّ الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد، و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد. امام جواد (ع ) مقدارى از آن انگور را تناول فرمود. چیزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدى بر آن حضرت عارض گشت . امّ الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد؛ امّا پشیمانى سودى نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گریه مى کنى ؟ اکنون که مرا کشتى گریه تو سودى ندارد. بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردى مبتلا کند و به روزگارى بیفتى که نتوانى از آن نجات یافت .
در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهاى دیگرى هم نقل شده است .(104)
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر ماءمون بود. حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت . حضرت امام محمّد تقى زوجه دیگرى مشهور به امّ ولد (105) و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :
1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى (هادى )
2 - ابواحمد موسى مبرقع
3 - ابواحمد حسین
4 - ابوموسى عمران
5 - فاطمه
6 - خدیجه
7 - امّ کلثوم
8 - حکیمه
حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا کوتاه زندگانى و عمرى سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانى نورافشانى کند. امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220 ه‍ به سراى جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .
از سخنان حضرت جواد (ع )
1 - اعتماد به خداوند متعال بهاى هر چیز گران است و نردبانى است به سوى هر بلندى .
2 - عزت مؤ من در بى نیازى او از مردم است .
3 - ولى و دوستدار خدا در آشکار و دشمن خدا در پنهانى مباش .
4 - هر که به برادرى به جهت خداوند تعالى ، بهره دهد (یا بهره گیرد) خانه اى در بهشت بهره داده (یا بهره گرفته ) است .
5 - کسى که خداوند متعال یذیرنده تعهد اوست چگونه تلف شود؟ کسى که از خدا برید و به دیگرى پیوست چگونه نجات یابد؟ کسى که از راه غیر علم (یعنى از طریق جهالت و نادانى ) عمل کند، بیش از آنکه اصلاح امور کند موجب فساد و تباهى خواهد شد.
6 - از دوستى با آدم نادان و بد بپرهیز، زیرا مانند شمشیر کشیده است ، منظرش نیکوست ولى آثارش زشت مى باشد.
7 - کسى که امین خیانتکاران باشد، همین کار در دغلى و خیانتش کافى است .
8 - شخص مؤ من نیازمند به خصلت است : توفیق از جانب حق تعالى ، واعظى از نفس خود که پیوسته او را پند دهد و قبول کند، پذیرش نصیحت از آنکه او را به هدایت وادارد و نصحیت کند.(106) 
 




      
<      1   2   3   4   5   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده