دلنوشته فرزند شهید علی زاده اکبر به پدرشهیدش
بابای خوبم سلام:
از حالت نمی پرسم چون می دونم حالت خیلی خوبه ،آخه مامان همیشه می گه بابات
الان تو بهشته من که بهشت رو ندیدم ولی وقتی شب ها میای به خوابم چهره
ات پر از لبخنده پس حتما حالت خیلی خوبه .
بابا جون :
من و مامان و آبجی خیلی دلمون برات تنگ شده ، وقتی غروب ها از خونه بیرون
میایم و تو خیابون قدم میزنیم به جای این که دلم وا بشه بیشتر دلم میگیره، آخه
وقتی می بینم بچه های دیگه دست باباهاشون رو گرفتن و با شادی و بدون
هیچ غصه ای تو خیابون میگردن خیلی دلم هوای تو رو میکنه ،فقط وقتی شب
های جمعه میام کنار مزارت و شاخه گلی رو عکس قشنگت میزارم کمی دلم وا میشه.
بابای قشنگم:
مامان همیشه به من میگه : پسرم حالا که بابات نیست تو باید قوی باشی چون حالا
دیگه تو مرد خونه ای ولی من که نمی دونم مرد خونه باید چی کار کنه بابا جون امشب
بازم به خوابم بیا و بهم بگو که باید چی کار کنم .بهم بگو که وقتی آبجی دلش تنگ
می شه و همش گریه می کنه چی بهش بگم که آروم بشه بیا به خوابم و دوباره دست
مهربونت رو روسرم بکش آخه وقتی بغلم می کردی و من رو می بوسیدی خیلی
احساس قدرت می کردم اما حالا چی؟
هر وقت آبجی گریه می کنه و همش سراغ تو رو از مامان می گیره من حواسم هست
که مامان یواشکی اشکاش رو با گوشه ی چادرش پاک می کنه و آبجی رو تو
بغلش آروم می کنه .
بابای عزیزم :
می دونم که دیگه هیچ وقت تو بیداری نه صدات رو می شنوم و نه صورت قشنگت رو می
بینم پس لااقل شبها بشتر بیا به خوابم 000
راستی بابا جون من تو مدرسه به همه ی دوستام گفتم که بابام چقدر شجاع بوده
حالا همه می دونن که بابای من برای دفاع از حریم خانواده ی امام
حسین(ع)و اهل بیت شهید شده،همه می دونن که من پسر شهیدم. بابا
من بهت خیلی افتخار میکنم. بابا جون دعا کن من هم مثل تو بشم . دعا کن
من هم بتونم با درس خواندن یک آدم موفق بشم و بتونم جلوی
دشمنامون بایستم . قول میدم که هیچ وقت نذارم راه تو فراموش بشه و هیچ وقت
رهبرم رو تنها نمیذارم
بابای خوبم:
مامان و آبجی و بابا بزرگ و مامان بزرگ خیلی بهت سلام میرسونن هر جا که هستی
خیلی دوستت دارم.
وصیت نامه شهید دهقان
با سپاس و درود
فراوان خداوند بزرگ در این وصیت نامه ی
موقت و فوری با اعتقاد کامل بر اینکه توحید
و نبوت و معاد و عدل و امامت همگی حق مرگ حق و محشور در رستاخیز حق و بهشت و جهنم
حق است. ولایت الله و رسول اله ولی اله
و ولایت فقیه را با شناخت کامل پذیرفتهو معتقدبر اینکه امام دوازدهم مهدی استو
روزی برای استقرارحکومت اله بر زمین ظهور خواهد و در غیابش علمای دین و مجتهدین
برجسته و در زمان حال امام خمینی قائد اعظم رهبریت جامعه را عهده دار هستند.معتقد
بر اینکه رحانیت مبارز و در راس امام خمینی در صراط المستقیم و هرکس در هر شکل و
قیافه غیر از عقیده و خط این گروه.....را دارا باشند انحراف و منحرفین به راست و
چپ هستند.و معتقد بر اینکه جنگ ایران و عراق جنگ اسلام محمد(ص)با کفر جهانی ابوجهل
ها و ابوسفیان ها ودر زمان کارتر و ریگان و.....و صدام و همه ی غیر مسلمان هاست.و
اینکه هر کس در خط امام و اسلام در این جنگ کشته شود شهید ویا زخمی شود،شهید زنده
و معلول جنگ اسلام است.و اینکه قدرت پروردگار در طول جبهه ها حاکم است ونیز
معتقدبا اینکه جنگ یک آزمایش برای ورود به خود آگاهی است و آنهایی که سهمی ندارند
چه در صف و چه در پشت صف مردودین جامعه هستند که کار نامه ی آنها خط قرمز کشیده
شده ،وصایای اینجانب موقتابه این طریق است.1- وکیل وطنی اینجانب مادر و پدر
اینجانب میباشند.2-برای ادا و بدهکاری اینجانب یا منزلم در ده را بفروشند البته با
در نظر گرفتن حق همسرم که ادا شود و یا اگر شد مقدار جزئی که در پادر دارم بفروشند
و یا از حقوق اینجانب برداشت کنند و پرداخت کنند.3-از ابراهیم رحمانی مبلغ 10000
هزار تومان بدهکارم.از مرتضی نیکدل .......از برادرم فکر میکنم بدهکارم از او
بپرسید .4-چون نمیدانم چقدر نماز نخوانده و روزه نگرفته ام وصی من میتواند هر
مقدار که خواست به این امر مهم منظور دارد.5-سهم امام و خمس و زکات هم پرداخت آن
به عهده ی وصی اینجانب از سرمایه ی خودم است.6-برنامه ی عزا برای من فقط صورت شرعی
داشته باشد و از دادن خرج و روضه خوانی خود
داری کنندو اگر خواستند وصی اینجانب در
راه خدا خرج کنند.7-اگر همسرم خواست میتواند سمیه دخترم را بزرگ کند و اگر نخواست
به وصی تحویل دهدو تا موقعی که نگه داری کرد از بچه هایم حق استفاده از سرمایه ام
را دارد و تا موقعی کهوصی اینجانب خواست تمام طلبکاری همسرم بدون کم و کاست به او
پرداخت شود و حتما راضی شود.از سن6سالگی مجید را به حوزه ی علمیه بدهید بعد از آن به قم بفرستید جهت درس
خواندن و باقی مانده ی ثروتم شرعا ما بین
فرزندانم تقسیم شود.
(علی اکبر دهقان-
فرزند محمد- ساکن کاشمر- کوهسرخ- مکی )
وصیت نامه شهید دهقان
با سپاس و درود
فراوان خداوند بزرگ در این وصیت نامه ی
موقت و فوری با اعتقاد کامل بر اینکه توحید
و نبوت و معاد و عدل و امامت همگی حق مرگ حق و محشور در رستاخیز حق و بهشت و جهنم
حق است. ولایت الله و رسول اله ولی اله
و ولایت فقیه را با شناخت کامل پذیرفتهو معتقدبر اینکه امام دوازدهم مهدی استو
روزی برای استقرارحکومت اله بر زمین ظهور خواهد و در غیابش علمای دین و مجتهدین
برجسته و در زمان حال امام خمینی قائد اعظم رهبریت جامعه را عهده دار هستند.معتقد
بر اینکه رحانیت مبارز و در راس امام خمینی در صراط المستقیم و هرکس در هر شکل و
قیافه غیر از عقیده و خط این گروه.....را دارا باشند انحراف و منحرفین به راست و
چپ هستند.و معتقد بر اینکه جنگ ایران و عراق جنگ اسلام محمد(ص)با کفر جهانی ابوجهل
ها و ابوسفیان ها ودر زمان کارتر و ریگان و.....و صدام و همه ی غیر مسلمان هاست.و
اینکه هر کس در خط امام و اسلام در این جنگ کشته شود شهید ویا زخمی شود،شهید زنده
و معلول جنگ اسلام است.و اینکه قدرت پروردگار در طول جبهه ها حاکم است ونیز
معتقدبا اینکه جنگ یک آزمایش برای ورود به خود آگاهی است و آنهایی که سهمی ندارند
چه در صف و چه در پشت صف مردودین جامعه هستند که کار نامه ی آنها خط قرمز کشیده
شده ،وصایای اینجانب موقتابه این طریق است.1- وکیل وطنی اینجانب مادر و پدر
اینجانب میباشند.2-برای ادا و بدهکاری اینجانب یا منزلم در ده را بفروشند البته با
در نظر گرفتن حق همسرم که ادا شود و یا اگر شد مقدار جزئی که در پادر دارم بفروشند
و یا از حقوق اینجانب برداشت کنند و پرداخت کنند.3-از ابراهیم رحمانی مبلغ 10000
هزار تومان بدهکارم.از مرتضی نیکدل .......از برادرم فکر میکنم بدهکارم از او
بپرسید .4-چون نمیدانم چقدر نماز نخوانده و روزه نگرفته ام وصی من میتواند هر
مقدار که خواست به این امر مهم منظور دارد.5-سهم امام و خمس و زکات هم پرداخت آن
به عهده ی وصی اینجانب از سرمایه ی خودم است.6-برنامه ی عزا برای من فقط صورت شرعی
داشته باشد و از دادن خرج و روضه خوانی خود
داری کنندو اگر خواستند وصی اینجانب در
راه خدا خرج کنند.7-اگر همسرم خواست میتواند سمیه دخترم را بزرگ کند و اگر نخواست
به وصی تحویل دهدو تا موقعی که نگه داری کرد از بچه هایم حق استفاده از سرمایه ام
را دارد و تا موقعی کهوصی اینجانب خواست تمام طلبکاری همسرم بدون کم و کاست به او
پرداخت شود و حتما راضی شود.از سن6سالگی مجید را به حوزه ی علمیه بدهید بعد از آن به قم بفرستید جهت درس
خواندن و باقی مانده ی ثروتم شرعا ما بین
فرزندانم تقسیم شود.
(علی اکبر دهقان-
فرزند محمد- ساکن کاشمر- کوهسرخ- مکی )
سمت راست جناب مهدی اسماعیلی سمت چپ شهید حسین سالاری مکی
سمت راست جناب مهدی اسماعیلی سمت چپ شهید حسین سالاری مکی
دلنوشته
فرزند شهید علی زاده اکبر به پدرشهیدش
بابای خوبم سلام:
از حالت نمی پرسم چون می دونم حالت خیلی خوبه ،آخه مامان همیشه می گه بابات
الان تو بهشته من که بهشت رو ندیدم ولی وقتی شب ها میای به خوابم چهره
ات پر از
لبخنده پس حتما حالت خیلی خوبه .
بابا جون :
من و مامان و آبجی خیلی دلمون برات تنگ شده ، وقتی غروب ها از خونه بیرون
میایم
و تو خیابون قدم میزنیم به جای این که دلم وا بشه بیشتر دلم میگیره، آخه
وقتی می
بینم بچه های دیگه دست باباهاشون رو گرفتن و با شادی و بدون
هیچ غصه ای تو خیابون
میگردن خیلی دلم هوای تو رو میکنه ،فقط وقتی شب
های جمعه میام کنار مزارت و شاخه
گلی رو عکس قشنگت میزارم کمی دلم وا میشه.
بابای قشنگم:
مامان همیشه به من میگه : پسرم حالا که بابات نیست تو باید قوی باشی چون حالا
دیگه تو مرد خونه ای ولی من که نمی دونم مرد خونه باید چی کار کنه بابا جون امشب
بازم به خوابم بیا و بهم بگو که باید چی کار کنم .بهم بگو که وقتی آبجی دلش تنگ
می
شه و همش گریه می کنه چی بهش بگم که آروم بشه بیا به خوابم و دوباره دست
مهربونت
رو روسرم بکش آخه وقتی بغلم می کردی و من رو می بوسیدی خیلی
احساس قدرت می کردم
اما حالا چی؟
هر وقت آبجی گریه می کنه و همش سراغ تو رو از مامان می گیره من حواسم هست
که
مامان یواشکی اشکاش رو با گوشه ی چادرش پاک می کنه و آبجی رو تو
بغلش آروم می کنه .
بابای عزیزم :
می دونم که دیگه هیچ وقت تو بیداری نه صدات رو می شنوم و نه صورت قشنگت رو می
بینم پس لااقل شبها بشتر بیا به خوابم 000
راستی بابا جون من تو مدرسه به همه ی دوستام گفتم که بابام چقدر شجاع بوده
حالا همه می دونن که بابای من برای دفاع از حریم خانواده ی امام
حسین(ع)و اهل بیت
شهید شده،همه می دونن که من پسر شهیدم. بابا
من بهت خیلی افتخار میکنم. بابا جون
دعا کن من هم مثل تو بشم . دعا کن
من هم بتونم با درس خواندن یک آدم موفق بشم و
بتونم جلوی
دشمنامون بایستم . قول میدم که هیچ وقت نذارم راه تو فراموش بشه و هیچ
وقت
رهبرم رو تنها نمیذارم
بابای خوبم:
مامان و آبجی و بابا بزرگ و مامان بزرگ خیلی بهت سلام میرسونن هر جا که هستی
خیلی دوستت دارم.
دلنوشته
فرزند شهید علی زاده اکبر به پدرشهیدش
بابای خوبم سلام:
از حالت نمی پرسم چون می دونم حالت خیلی خوبه ،آخه مامان همیشه می گه بابات
الان تو بهشته من که بهشت رو ندیدم ولی وقتی شب ها میای به خوابم چهره
ات پر از
لبخنده پس حتما حالت خیلی خوبه .
بابا جون :
من و مامان و آبجی خیلی دلمون برات تنگ شده ، وقتی غروب ها از خونه بیرون
میایم
و تو خیابون قدم میزنیم به جای این که دلم وا بشه بیشتر دلم میگیره، آخه
وقتی می
بینم بچه های دیگه دست باباهاشون رو گرفتن و با شادی و بدون
هیچ غصه ای تو خیابون
میگردن خیلی دلم هوای تو رو میکنه ،فقط وقتی شب
های جمعه میام کنار مزارت و شاخه
گلی رو عکس قشنگت میزارم کمی دلم وا میشه.
بابای قشنگم:
مامان همیشه به من میگه : پسرم حالا که بابات نیست تو باید قوی باشی چون حالا
دیگه تو مرد خونه ای ولی من که نمی دونم مرد خونه باید چی کار کنه بابا جون امشب
بازم به خوابم بیا و بهم بگو که باید چی کار کنم .بهم بگو که وقتی آبجی دلش تنگ
می
شه و همش گریه می کنه چی بهش بگم که آروم بشه بیا به خوابم و دوباره دست
مهربونت
رو روسرم بکش آخه وقتی بغلم می کردی و من رو می بوسیدی خیلی
احساس قدرت می کردم
اما حالا چی؟
هر وقت آبجی گریه می کنه و همش سراغ تو رو از مامان می گیره من حواسم هست
که
مامان یواشکی اشکاش رو با گوشه ی چادرش پاک می کنه و آبجی رو تو
بغلش آروم می کنه .
بابای عزیزم :
می دونم که دیگه هیچ وقت تو بیداری نه صدات رو می شنوم و نه صورت قشنگت رو می
بینم پس لااقل شبها بشتر بیا به خوابم 000
راستی بابا جون من تو مدرسه به همه ی دوستام گفتم که بابام چقدر شجاع بوده
حالا همه می دونن که بابای من برای دفاع از حریم خانواده ی امام
حسین(ع)و اهل بیت
شهید شده،همه می دونن که من پسر شهیدم. بابا
من بهت خیلی افتخار میکنم. بابا جون
دعا کن من هم مثل تو بشم . دعا کن
من هم بتونم با درس خواندن یک آدم موفق بشم و
بتونم جلوی
دشمنامون بایستم . قول میدم که هیچ وقت نذارم راه تو فراموش بشه و هیچ
وقت
رهبرم رو تنها نمیذارم
بابای خوبم:
مامان و آبجی و بابا بزرگ و مامان بزرگ خیلی بهت سلام میرسونن هر جا که هستی
خیلی دوستت دارم.
+ سردار سلیمانی کیست؟
+ 3.
+ t
+ سبک بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه ای تمکین نکردند ترحم بر من مسکین نکردند سواران از سر نعشم گذشتند فغان ها کردم ، اما بر نگشتند اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان ، این چه سودا بود با من رفیقان ، رسم همدردی کجا رفت ؟ جوان مردان ، جوانمردی کجا رفت ؟ مرا این پشت مگذارید بیتاب گناهم چیست ؟ پایم بود در خاک اگر دیر آمدم ، مجروح بودم اسیر قبض و بسط روح بودم در باغ شهاد
+ در باغ شهادت رانبندید * به ما بیچارگان زان سو نخندید
+ در باغ شهادت رانبندید * به ما بیچارگان زان سو نخندید
+ g
+ سالروز آزادی خرمشهر مبارک
+ دلم تنگ شهیدان است امشب که همرنگ شهیدان است امشب من از خون شهیدان شرم دارم که خلقی رابه خود سرگرم دارم زمن پرسید فرزند شهیدی که بابای شهیدم را ندیدی به من میگفت مادر او جوان بود دلیر و جنگجو وپر توان بود نمیدانم چه سودائی به سر داشت
+ شــــهـــدای روســـتای مکـــی@};- @};- @};-