سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شــــــهدای روستای مکی(کوهسرخ کاشمر)

پاپ «بندیکت شانزدهم» راست می گوید اسلام دین گفتگو نیست اسلام دین خشونت طلبی است اسلام با عقل جور در نمی آید مسحیت با استدلال بیشتر جور می آید - معنی جهاد همان خشنونت طلبی است

پاپ «بندیکت شانزدهم» راست می گوید اسلام دین گفتگو نیست اسلام دین خشونت طلبی است اسلام با عقل جور در نمی آید مسحیت با استدلال بیشتر جور می آید - معنی  جهاد همان خشنونت طلبی است

من واقعا با حرفهای این حکیم بلند مرتبه موافقم واقعا راست گفته اسلام دین گفتگو و استدلال نیست مگر نمی بینید که  اسلام هیچگاه  در کتابش مردم و تمام عالمان و دانشمندان زمین را به مبازره نطلبیده و در سوره بقره نگفته است که( اگر شما درباره این قرآن که از جانب خدا بر پیامبر اسلام نازل شده شک دارید پس سوره ای همانند آن بیاورید و از همه کسانی که می توانید از علما ، دانشمندان ، فصحا ، اندیشمندان و... بجز خداوند کمک بگیرید اگر راستگو هستید پس اگر این کار را نکردید و یقین که هرگز نمی توانید پس به آن آتشی که خداوند شما را به آن وعده داده است ایمان بیاورید ) --- این دین بزرگ مسحیت است که  اینجوری تحدی طلبی کرده گفته حریف می طلبم

این مسلمانها نیستند که مدت 1400 ساله منتظرند که یکی از اون خوش آوازهای صاحب سبک عرب آن زمان تا بحال و یا یکی که مثل این آقای پاپ که اینگونه حرف  می زنه اگر عرضه دارد و اهل استدلال است یک سوره مثل سوره های قرآن بیاره تا همه این مسلمانها مسیحی بشوند مسحیان منتظرند 

ای آقای پاپ اگر خبر نداری به شما عرض می کنم  که معجزه پیامبر ما کتاب اوست ، پیامبر و تمام اهل اسلام به حضرت مسیح ایمان دارند و ایشان را بیش از شما قبول دارند ، مسلمانان جهان حضرت مریم را جزو چهار بانوی بلند مرتبه عالم می دانند ، قرآن ما مسیح و حواریون را به نیکی یاد کرده است و بارها با استدلال و منطق شما را به اسلام دعوت کرده و از شما خواسته با تحقیق و تفکر به سوی اسلام درآیید هیچ حرفی در قرآن نیامده که دنبالش استدلال و منطقی نباشد ، و هیچگاه به هیچ یک از پیامبران الهی توهین نکرده است ، قرآن ما کتابی است که به عربی فصیح نوشته شده و برای تمام اقشار قابل درک و فهم است ، قرآن و دین ما مرگ با عزت و دفاع از ناموس بزرگ می شمارد و بر همه واجب کرده ، قرآن راه سعادت را به ما نشان داده است ، قرآن کتاب هدایت است ، قرآن راه را به ما نشان داده و سپس ما را در انتخاب راه آزاد گذاشته است ، قرآن کتاب انسان ساز است ، ما با استدلال در قرآنمان می گوییم حضرت عیسی یه صلیب کشیده نشده بلکه هنوز زنده است شما چی ؟؟؟ استدلال کنید که مرده است

قرآن و احکام اسلام جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام را بر همه مسلمین واجب کفایی می داند ، در قرآن آیه داریم که به نفی سبیل معروف است یعنی قرآن برای کفار راهی را بسوی مسلمانان قرار نداده است و بر همه مسلمین واجب است با اتحاد به حدی برسند که کفار جرات نگاه چپ انداختن به آنها را نداشته باشند ، ضمنا در جریان باشید که هنوز حکم جهاد به ما داده نشده و حزب الله پیروز لبنان در نبرد حق علیه باطل فقط از خود دفاع کرد ، هم اکنون مردم مظلوم فلسطین در حال جهاد نیستند فقط بر سر دوراهی نابودی تدریجی که دنیای کفر برای آنها طرح ریزی کرده و مقاومت در برابر کفر راه مقاومت و پایداری را برگزیده اند و مرگ با عزت را چون سالار شهیدان بر زندگی با ذلت انتخاب کرده اند .

من واقعا در عجب و حیرتم آقای پاپ شما چقدر در باره اسلام می دانی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اسلام دین خشونت است ، خشونت بد است ، جهاد حرام است ، سوال در خصوص جنایت در دین شما چگونه حکم می دهند ؟؟؟

کشتار مسلمانان حلال است ؟ در بوسنی ثروها کار صحیح و بجایی انجام دادند که صدای شما در نیامد ؟در غانا چه رخ داد ؟ در حلبچه چه رخ داد ؟ در جنوب لبنان چه رخ داد ؟ در ویتنام چه رخ داد ؟ در گوانتانامو چه می کنند ؟ در ابو قریب چه می کنند ؟ نظر شما در خصوص استفاده اسرائیل از بمبهای شیمیایی در زمان جنگ با لبنان چیست ؟ کار درستی بوده چرا چون آنها مسلمان مظلوم و مستضعفند و حق آنها مرگ است ؟ کشتار فلسطینیان که همه روزه رخ می دهد درست است ؟

آقا اینهمه و هزاران اینهمه دیگر که در بالا رخ می دهد مثل جنگ آمریکا با عراق به واسطه یک تهمت که هیچگاه ثابت نشد درست است چون مسلمانان کشته می شوند و دفاع مسلمانان از خود مصداق تروریست است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ایران حق ندارد از انرژی هسته ای بصورت صلح آمیز استفاده کند چون یک کشور مستقل است و در مقابل خواسته های شما از مظلومین دفاع کرده و دستش با شما در یک کاسه نیست ، اما اسرائیل بمب هسته ای به میزانی که چهار کره خاکی را بتواند منفجر کند داشته باشد چیزی نیست

اما من مطمئن هستم که شما نقاب مسحیت را زده اید و به گفته ای به نام دین سر دین را می شکنید وگر نه می دانستید که این حزب الله بود که در لبنان از مسحیان و مسلمان دفاع جانانه کرد و اگر اینها مصداق خشونت و تروریست هستند همه ما با آنها از یک گوشت و پوست و استخوان هستیم و ناف ما را با هم بریدند .

ما عاشقان اسلام ناب محمدی . ظهور مهدی موعود و برپایی حکومت اسلامی عدل علوی هستیم

و باز ما مسلمانان شما را به مناظره می خوانیم که آقای پاپ اگر می توانی یک سوره مانند سوره های قرآن بیاور اگر نمی توانی به دین اسلام رو بیاور که رستگاری عالم در این است

و بدان پیامبر ما از هیچ کس هیچ اجر و مزدی نخواسته جز دوستی و محبت به اهل بیتش

و طرف دیگر سخن من با آمریکا و آقای بوش است که خود را اهل استدلال می دونه به چند سوال جواب بده ؛ شما که خودت را پرچم دار جنگ صلیبی عصر حاضر می دونی حال که از مهدی فاطمه و اونهمه احادیث و روایاتی که تو تمام ادیان آمده غافل هستی ...

چرا پاسخگویی افکار ملت خودت در خصوص وقایع یازده سپتامبر نیستی _ آن شیء مشکوک ( بمب ) که زیر دو هواپیما بود چی بود مگر می شود مهندسین پرواز قبل از پرواز اونها را ندیده باشند _ می گویید برج های دوقلو بخاطر آتش سوزی از بین رفتند و اونجور زمین ریختند هرچند این امر غیر ممکن بنظر می رسد پس قضیه خالی کردن روز پنجشنبه ساختمان و انفجار های طبقات زیرین چه بوده _ راستی چرا اون روز حتی یک یهودی نمردند _ چرا جای طلاهای داخل ساختمان عوض شده بوده و؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا حاضر به مناظره با احمدی نژاد نیستی و به نامه اش هم که پاسخ ندادی پس یا جرات نداری یا جوابی در برابر جنایاتت نداری که بدی ..

                                                                                                                         

چرا اونهمه دانشمندانت را بسیج نمی کنی که سوره ای مثل سوره های قرآن بیاورند و بجای مناظره صحیح به خشونت و جنگ و آدم کشی متوسل می شوی

چرا با اعمال فشار بر مسلمانان مظلوم فلسطین و لبنان آنها را بر سر دوراهی مرگ با سعادت یا مرگ حقارت آمیز قرار می دهی ؟؟؟؟؟؟؟

آیا بنظرت مردم ما می توانند کودتای 28 مرداد 1332 یا کمک های تو به منافقین و گروهای ملحد کشتار مردم مظلوم ایران در هشت سال جنگ حمایتهای تو از صدام در زمان جنگ و ....... را فراموش کنند

آیا فکر می کنی ویتنام ، هیروشیما ، عراق ، هواپیمای مسافربری ایران ، افغانستان ، ابوغریب ، گوانتانامو و....و حمایتهای همه جانبه ات از صدام و بن لادن تا وقتی با شما رفیق بودند و حمایتهای کنونی و پر سابقه ات از رژیم صهیونیستی به فراموشی خواهد رفت

و شما ها ای دانشمندان عالم آیا فکر می کنید زندگی همین جا خلاصه شده و هیچ گاه در مقابل وجدان خود و خدای خود پاسخگوی حرفها و کردارتان نخواهید بود

و السلام علی عباده الله الصاحین




      

                                  مجلس خبرگان از نگاه امام خمینی(ره)

مجلس خبرگان یکی از نهادهای عالی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش بینی شده و سه وظیفه مهم شناسایی، انتخاب و نظارت بر رهبری را عهده دار می باشد. اعضای این نهاد عالمانی متعهدند که از سوی مردم برگزیده می شوند.
    
    
    به همان اندازه که رهبری در نظام اسلامی جایگاهی رفیع و بلند دارد مجلس خبرگان نیز، که وظیفه اش در ارتباط با رهبری است، مهم و ارزشمند است.
    
    
    امام خمینی)ره( به عنوان معمار و بانی انقلاب اسلامی از سال های نخستین شکل گیری این نهاد، به تبیین جایگاه این مجلس و تشویق و ترغیب مردم به حضور در انتخاب خبرگان پرداخت و نیز خبرگان منتخب مردم را به دقت در انجام وظیفه توصیه فرمود.
    
    
    در این جا گزیده ای از سخنان امام)ره( در پنج محور عرضه می گردد:
    
    
     1ـ جایگاه مجلس خبرگان
    
    
    امام در قسمتی از پیامی که به هنگام گشایش اولین دوره مجلس خبرگان ارسال داشتند، فرمودند:
    
    
    ...) و اکنون شما ای فقهای شورای خبرگان و ای برگزیدگان ملت ستمدیده در طول تاریخ شاهنشاهی و ستمشاهی، مسوولیتی را قبول فرمودید که در راس همه مسوولیت ها است و آغاز به کاری کردید که سرنوشت اسلام و ملت رنج دیده و شهید داده و داغدیده ]در[ گرو آن است.11
    
    
    2ـ شرکت مردم در انتخابات
    
    
    امام بارها و بارها بر حضور مردم در انتخاب خبرگان سفارش اکید داشتند: )امروز در ملت ما مطرح است قضیه مجلس خبرگان برای تعیین رهبری. این مساله ای است که نباید ملت ایران برای آن، کم ارج قائل باشد. الان یک دسته ـ از قراری که شنیدم ـ دوره افتاده اند که این مجلس خبرگان نباید باشد، برای این که تضعیف رهبری است. مجلس خبرگان، تقویت رهبری است، گول این حرف ها را نخورند، باید همه وارد بشوند، این یک تکلیف است.22
    
    
    در جمع دانش جویان عضو دفتر تحکیم وحدت و انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه های سراسر کشور فرمودند:
    
    
    )البته مسائل زیادی در پیش داریم و شما در پیش دارید که باز شیاطین دوره افتاده اند و نمی خواهند بگذارند این مسائل تحقق پیدا کند. یکی همین مجلس خبرگان است که امروز محل ابتلای همه است. مجلس خبرگان یک مجلسی [است] که باید شما و ملت بدانند که این مجلس پشتوانه کشور است برای حفظ امنیت کشور و حفظ استقلال کشور و حفظ آزادی برای کشور و اگر مسامحه در این امر بشود، یک تقصیری است که ممکن است جبران بعدها نشود این تقصیر. باید همان طوری که اعلام می کنند و آن روزی که اعلام می کنند، آقایان بروند و افرادی را که تعیین کرده اند بزرگان، به آن ها رای بدهند و کسانی هم که خودشان میل دارند که رای بدهند بروند و شرکت بکنند، در آرا آزادند، هر کس را می خواهند انتخاب کنند، ولیکن شرکت داشته باشند.33
    
    
    و در پیامی که به مناسبت انتخابات مجلس خبرگان صادر کردند، نوشتند:
    
    
    ...)و لهذا تعیین خبرگان و فقیه شناسان از تکالیف بزرگ الهی است و هیچ کس را عذری در مقابل اسلام و پیشگاه خداوند قهار نخواهد بود و من تکلیف خود را در این موضوع ادا نمودم و همان طور که قبلاً تذکر دادم مردم در دادن رای به اشخاص واجد شرایط آزاد هستند و هیچکس را حق الزام کسی نیست و من امیدوارم که ملت شریف ایران در این امر مهم الهی که منحرفان از هر چیزی بیشتر با آن مخالفت کرده و می کنند و این نیز از اهمیت آن است، یک دل و یک جهت در روز انتخابات به سوی صندوق ها هجوم برند و آرای خود را به صندوق ها بریزند.44
    
    
    در وصیتنامه سیاسی ـ الهی نیز بر این تاکید ورزیدند: )وصیت من به ملت آن است که در تمام انتخابات چه انتخاب رئیس جمهور و چه نمایندگان مجلس شورای اسلامی و چه انتخاب خبرگان برای تعیین شورای رهبری* یا رهبر در صحنه باشند.55
    
    
     3ـ دقت در انتخاب افراد شایسته
    
    
    امام در وصیتنامه در دو جا به مردم سفارش می کنند که در انتخاب خبرگان دقت به خرج دهند و شایسته ها را برگزینند: ...) مثلاً در انتخاب خبرگان برای تعیین شورای رهبری یا رهبر توجه کنند که اگر مسامحه نمایند و خبرگان را روی موازین شرعیه و قانون، انتخاب نکنند چه بسا که خساراتی به اسلام و کشور وارد شود که جبران پذیر نباشد.66
    
    
    و فرموده اند: ...) و همین معنا در انتخاب خبرگان برای تعیین شورای رهبری یا رهبر با ویژگی هایی خاص باید در نظر گرفته شود که اگر خبرگان، که با انتخاب ملت تعیین می شوند، از روی کمال دقت و یا [از روی] مشورت با مراجع عظام هر عصر و علمای بزرگ سرتاسر کشور و متدینین و دانشمندان متعهد به مجلس خبرگان بروند، بسیاری از مهمات و مشکلات به واسطه تعیین شایسته ترین و متعهدترین شخصیت ها برای رهبر یا شورای رهبری پیش نخواهد آمد یا با شایستگی رفع خواهد شد.77
    
    
     4ـ خبرگان و انتخاب رهبر
    
    
    امام به اعضای خبرگان و برگزیدگان مردم توصیه می کنند که در انتخاب رهبر نیک بنگرند که تاریخ و نسل های آینده و اولیای خدا درباره آنان قضاوت خواهند کرد: )تاریخ و نسل های آینده درباره شما قضاوت خواهند کرد و اولیای بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما می باشند: )وا... من ورائهم محیط.( کوچک ترین سهل انگاری و مسامحه و کوچک ترین اعمال نظرهای شخصی و خدای نخواسته تبعیت از هواهای نفسانی، که ممکن است این عمل شریف الهی را به انحراف کشاند، بزرگ ترین فاجعه تاریخ را به وجود خواهد آورد.
    




      




      

                               مصاحبه با خدا

در خواب دیدم با خدا مصاحبه میکردم

<< خدا از من پرسید:>> دوست داری با من مصاحبه کنی؟

پاسخ دادم:

<< اگر شما وقت داشته باشید>>

خدا لبخند زد و پاسخ داد:

زمان من ابدیت است ... چه سوالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟                                                                                                                                    

من سوال کردم:

چه چیزی در آدمها شما را بیشتر متعجب میکند؟

خدا جواب داد...

اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند

اینکه سلامتی خود را به خاطره به دست آوردن از دست میدهند و سپس پول خود را خرج میکنند که سلامتی از دست رفته دوباره باز یابند

اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنندو حال خود را فراموش می کنند به گونهای که نه در حال زندگی میکنند نه در آینده

اینکهبه گونه ای زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد

وبه گونه ای می میرند که گویی هر گز نزیسته اند

دست خدا دست مرا در بر گرفت

                                     و مدتی به سکوت گذشت...

سپس من سوال کردم:

به عنوان پروردگار دوست داری که  بندگانت چه درسهایی

در زندگی بیاموزند؟

خدا پاسخ داد:

اینکه یاد بگیرنند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که میتوانند انجام دهند این است

که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند

اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند

(( اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند))

اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد

ولی ممکن است سالیان سال  زمان لازم باشد تا این  زخمها

                                                التیام یابند

این که یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها

را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است

اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هرگز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند

اینکه یاد بگیرند دونفرمی توانند که یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند

اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر راببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند

                   با افتادگی به خدا گفتم :

          << از وقتی که به من دادید سپاسگذارم>>

                               و افزودم:

چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟

      خدا لبخندی زد وگفت...

                <<فقط اینکه بدانند من اینجا هستم>>

                                                

                                    << همیشه‏ ؛ همیشه>>

 




      


ابوالحسن بن ابی البغل کاتب می گوید:

از طرف " ابی منصور بن صالحان" مسئول انجام کاری شدم. اما در طی انجام مسئولیت قصوری از من سر زد، آنچنان که او بسیار خشمگین شد، و من از ترس، متواری و مخفی شدم و او در جستجوی من بود.

در یکی از شبهای جمعه به طرف مقابر قریش- مرقد امام کاظم (ع) و امام جواد(ع)- برای عبادت و دعا رفتم. آن شب هوا بارانی و طوفانی بود. به خادم حرم مطهر که " ابا جعفر" نام داشت گفتم: درهای حرم مطهر را ببند تا من بتوانم در خلوت مشغول دعا و راز و نیاز باشم. زیرا بر جان خود ایمن نیستم، و ممکن است کسی قصد سویی نسبت به من داشته باشد.

او نیز قبول کرد و درها را بست.

نیمه شب ، در حالی که باد و باران همچنان ادامه داشت و هیچ کس در آنجا نبود، مشغول دعا و زیارت و نماز بودم که ناگاه صدای پایی از طرف قبر شریف امام موسی بن جعفر (ع) به گوشم رسید.

مردی را دیدم که مشغول زیارت حضرت امام کاظم(ع) است. او ابتدا بر حضرت آدم(ع) و انبیاء عظام(ع) درود فرستاد، آنگاه یک یک ائمه معصومین (ع) را مورد خطاب و سلام قرار داد تا به امام دوازدهم حجت بن الحسن (ع) رسید اما نام ایشان را ذکر نکرد.

من تعجب کردم و با خود گفتم: شاید نام حضرت را فراموش کرد، یا امام (ع) را نمی شناسد، و یا اصلاً به امامت ایشان اعتقاد ندارد و مذهب دیگری دارد.

وقتی زیارتش به پایان رسید دو رکعت نماز خواند و متوجه قبر مطهر امام جواد(ع) شد، و به همان ترتیب مشغول زیارت و سلام شد و دو رکعت نماز خواند.

من ترسیدم، زیرا او را نمی شناختم، او جوانی بود در هیئت مردی کامل و پیراهنی سفید بر تن و عمامه ای بر سر داشت که انتهای آن را از زیر گلو گذرانده بود، همچنین شالی به کمر بسته و عبایی بر دوش انداخته بود، پس از نماز به من فرمود:

ای ابوالحسن بن ابی البغل! با دعای فرج چقدر آشنایی ؟

گفتم: آقای من! کدام دعا؟

فرمود: دو رکعت نماز بخوان و بگو:

" یا مَن اَظهَر الجَمیل وَ سَتَرالقَبیح، یا مَن لَم یؤاخَذ بِالجَریرَةِ وَ لَم یهتِکِ السِتر ، یا عَظیم المَنِّ ، یا کرَیم الصَّفح یا حَسنِ التَّجاوُز، یا واسِعَ المَغفِرةِ، یا باسِطَ الیدینِ بِالرَحمَة، یا مُنتَهی کُلِ نَجوی، وَ یاغایةِ کُل شَکوی، یا عَونِ کُلِ مُستَعینٍ، یا مُبتَدِئاَ بِالنِعَم قَبلَ استِحقاقِها.

سپس بگو:

یا رَبّاهُ ( ده مرتبه) یا سَیداهُ( ده مرتبه) یا مَولاه( ده مرتبه ) یا غایتاه( ده مرتبه) یا مُنتَهی غایةِ رَغبَتاه( ده مرتبه) اَسأَلُکَ بِحَقّ هذِهِ الأَسماءِ وَ بِحَقِّ محمّد وَ آلِهِ الطاهِرینَ عَلیهِمُ السَّلام اِلاّ ما کَشَفتَ کَربی وَ نَفَّستَ هَمّی وَ فَرَّجتَ غَمّی وَ اَصلَحتَ حالی

پس هر حاجتی که داری از خداوند مسئلت نما. پس از آن گونه راست صورتت را بر زمین بگذار و صد بار بگو:" ادرکنی" [ و پس از صد بار این ذکر را] بسیار تکرار کن.

سپس به اندازه یک نفس بگو" الغوث الغوث الغوث..."

آنگاه سر از سجده بردار که ان شاءالله خداوند حاجتت را برآورده خواهد نمود. "

وقتی من مشغول نماز و دعا شدم، آن شخص خارج شد. بعد از این که نماز و دعایم به پایان رسید به طرف ابوجعفر خادم رفتم تا بپرسم این مرد که بود؟ و چگونه وارد حرم مطهر شده بود؟

وقتی درها را بررسی نمودم دیدم همه درها را بسته و قفل زده بودند. بسیار تعجب کردم، و با خود گفتم: شاید اینجا در دیگری دارد که من نمی دانم. پیش ابوجعفر رفتم. او داشت از داخل اتاقی که به عنوان انبار روغن چراغ از آن استفاده می کردند، بیرون می آمد، فوراً به او گفتم: این مرد که بود؟ چطور توانسته بود  داخل حرم شود؟

ابوجعفر گفت: همانطور که می بینی درها بسته و قفل زده هستند، من هم که آن را باز نکرده ام.

من آنچه را که دیده بودم برای او تعریف کردم

گفت: او مولایمان صاحب الزمان (ع) است، من بارها ایشان را وقتی حرم خالی است- مثل امشب - دیده ام.

از این که چه موقعیتی را از دست داده بودم، خیلی ناراحت شدم. وقتی فجر دمید از حرم خارج شدم. به طرف محله" کرخ" رفتم، در این مدت آنجا مخفی شده بودم. هنگامی که خورشید دمید، عده ای از مامورین صالحان با اصرار از دوستانم سراغ مرا گرفتند، و با خواهش بسیار می خواستند که مرا ملاقات کنند.

آنها نامه ای هم با خود داشتند که در آن صالحان نوشته بود که مرا بخشیده و امان داده است.

آنگاه با یکی از دوستان مورد اعتمادم از مخفی گاه خودم خارج شده و با ابی منصور ملاقات کردم. وقتی مرا دید به پا خاست و بسیار مرا مورد احترام خود قرارداد، و چنان رفتار خوبی از خود نشان داد که تا حال از او چنین رفتاری را ندیده بودم. آنگاه گفت: آیا آن قدر ناراحت شده بودی که از من به صاحب الزّمان (ع) شکایت کردی؟

گفتم: من فقط درخواستی ساده و دعایی معمولی کردم.

گفت: چه می گویی؟ دیشب( شب جمعه) بدون مقدمه مولایم صاحب الزمان (ع) را در خواب دیدم، ایشان به من دستور دادند تا با تو به لطف رفتار کنم، و از این ستمی که برتو کرده بودم مرا مورد مؤاخذه قرار دادند.

گفتم: لا اله الا الله ! گواهی می دهم که خاندان رسالت و ائمه معصومین (ع) نه تنها بر حق اند ، بلکه خود منتهی درجه حقیقت هستند. من نیز مولایمان (ع) را بدون مقدمه در بیداری دیدم، و به من چنین و چنان فرمودند. و آنچه را که دیده بودم کاملاً شرح دادم.

او از این داستان بسیار تعجب کرد. پس از آن از ابی منصور بن صالحان کارهای شایسته و بزرگی به سبب این رویداد انجام پذیرفت.

برگرفته از سایت تبیان

 

 




      

به آرای بالای ایران زمین

به عزم دلیران این سرزمین

 

به خون شهیدان  این مرز و بوم

که بستند ره را بر آن خصم شوم

 

به خون دل مادران شهید

به داغ دل همسران شهید

 

به اشک شبانگاه فرزندشان

که جز عکس، نادیده، زیشان، نشان

 

به صبر پدر ها به سوگ پسر

به اشک پسر ها به سوگ پدر

 

به رستم به آرش به فهمیده ها

به همت به چمران، خدا دیده ها

 

به نام حسین و ابولفضل او

بنام علی هم بر آن عدل او

 

به نام محمد(ص) رسول خدا

که کردند امروز بر وی جفا

 

به زهرای مظلومه و ضرب در

به مهدی بر آن قائم منتظر

 

به قرآن به یزدان به ایمان قسم

به مهد دلیران ایران قسم

 

غنی سازی از کف نخواهیم داد

که تا دق کند بوش ام الفساد




      

زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و  بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.

ناگهان یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد.

بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می‌کردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است که در حدود سال‌های45-50 با یکی از دوستان به منزل یک نقاش‌که همه‌اش از انار نقاشی می‌کشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می‌کردیم با یک حالت خاصی  به ما می‌فهماند که به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساختی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود  اوست- اما اگر انسان  خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.

با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت‌های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی که پیش از ما بوسیله کارکنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود،  مشغول به کار شدیم. یکی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود که فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از کانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود که بیل را کنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، کار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ کاری را مستقلا˝ انجام نداده‌ام که بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی که در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم کوچکی نیز – اگر خدا قبول کند – به این حقیر می‌رسد و اگر خدا قبول نکند که هیچ.

به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته‌ام. آرشیتکت هستم! از سال 58 و 59 تاکنون بیش از یکصد فیلم ساخته ام که بعضی عناوین آنها را ذکر می کنم: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه «شش روز در ترکمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیک به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده‌ام. یک ترم نیز در دانشکده سینما تدریس کرده‌ام که چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درس‌های دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر کردم. مجموعه مباحثی را که برای تدریس فراهم کرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در کتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقاله‌ای با عنوان تأملاتی درباره‌ سینما که نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رسانده‌ام




      

شهادتگاه با وضو وارد شوید ادامه مطلب...


      

پیکر پاک شهدا ادامه مطلب...


      




      
<   <<   6   7   8      >


پیامهای عمومی ارسال شده